در روزگاران کهن، جزیره قشم همچون نگینی در دل خلیجفارس جای داشت؛ سرزمینی که بادهای تند از شرق میوزیدند و امواج خروشان دریا بر ساحلش کوبیده میشدند. مردمان قشم، فرزندان دریا و کوه، با قدرتی از جنس صخره و ارادهای به استواری درختان کهن زندگی میکردند. در میان دریای بیکران و افقهای بیانتها، این مردمان نه از سرما و گرما هراسی داشتند و نه از تلاطم دریاها.
به گزارش حرا نیوز، آنان از نسلی بودند که اسرار دریا و رازهای باد را در دل خود جای داده بودند. با کشتیهای کوچک خود، بر امواج نیلگون سوار میشدند و از دل دریاها گنجهایی از مروارید و ماهی بیرون میکشیدند.
هر روز طلوع آفتاب، مردان قویپنجه قشم را به سوی دریا میبرد تا با امواج دستوپنجه نرم کنند، و هر غروب، با افتخار و صید فراوان به سوی خانههای خود بازمیگشتند، جایی که زنان و کودکان با چهرههای خندان و دستهای منتظر، آنان را استقبال میکردند.
این مردم از تاریخ و سنتهای خویش پاسداری میکردند، همچون سنگنوشتههای قدیمی بر دیوارههای کوه. آنان به افسانههای قهرمانانی که با شجاعت در برابر دشمنان ایستاده بودند، ایمان داشتند و این قصهها را نسل به نسل به فرزندان خود میسپردند.
داستان پهلوانانی که با دلیرانهترین قلبها، از جزیره در برابر مهاجمان دریایی دفاع کرده و دستانشان هرگز از جنگافزارهای جنگی خسته نمیشد.
در مراسم و آیینهای خود، صدای دُهُلها و نغمههای حماسی در شبهای تاریک قشم طنینانداز میشد. این موسیقیها بازتابی از جانهای سرسخت و بیپایان مردمانی بود که هرگز خم به ابرو نمیآوردند.
در دل آسمان پرستاره، این صدای دلاورانه از کوههای قشم برمیخاست و به امواج دریا سپرده میشد، تا بار دیگر داستانهایشان در تاریخ بیپایان جزیره ماندگار شود.
مردمان قدیم قشم، با ایمان به زمین و دریا، با دستهایی سخت اما دلهایی پر از مهربانی، تمدنی ساخته بودند که هیچ طوفان یا دشمنی نمیتوانست آن را از جا برکند.آنان همچون صخرههای ستیغکوه، استوار در برابر زمان ایستاده بودند و داستانشان در دل افسانههای جزیره برای همیشه زنده ماند.